کد مطلب:28626 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:164
گفتند:امّا این كار كه كردیم، عادتِ ما در بزرگداشتِ امیران است. وامّا این استران را برای تو هدیه آورده ایم. برای تو و مسلمانان غذا فراهم آورده ایم و برای چارپایانتان علوفه بسیار آماده كرده ایم. گفت:«امّا این عادت كه پندارید مایه بزرگداشتِ امیران است؛ به خدا سوگند كه ایشان را سودی ندارد و با این كار، تنها خود و بدن هاتان را به رنج می افكنید. پس دیگر این كار را نكنید. و امّا این چارپایانتان؛ اگر دوست می دارید كه آنها را از شما بستانیم، آن را به منزله خراج از شما می گیریم [ نه هدیه]. و امّا غذایی كه برای ما فراهم كرده اید؛ خوش نمی داریم از دارایی شما، جز با پرداخت بهای آن بخوریم». گفتند:ای امیر مؤمنان! آن را قیمت می نهیم و سپس بهایش را دریافت می كنیم. گفت:«پس تا وقتی آن را قیمت ننهاده اید، به آنچه داریم، بسنده می كنیم». گفتند:ای امیر مؤمنان! ما هم پیمانان و خواجگانی از عرب داریم. آیا مَنعِمان می كنی كه به ایشان هدیه دهیم و ایشان را منع می كنی كه از ما هدیه پذیرند؟ گفت:«همه عرب، هم پیمانان شمایند. هیچ یك از مسلمانان را نمی سزد كه از شما هدیه پذیرند. و هر كه به زور مالی از شما ستانْد، ما را آگاه كنید». گفتند:ای امیر مؤمنان! ما خوش می داریم كه هدیه و نیكوداشتِ ما را بپذیری. به آنان گفت:«وای بر شما! ما از شما بی نیازتریم». آن گاه، تَركشان گفت و روانه شد.[2].
2431. وقعة صِفّین - به نقل از حَبّه عُرَنی -:علی علیه السلام آمد تا به شهر انبار برگذشت. دهقانان بنی خُشنوشَك[1] از او استقبال كردند؛ پس از استقبال، پیاده شدند و در ركاب او دویدن آغازیدند. فرمود:«این چارپایان كه با خود دارید، چیستند و از این كار كه كردید، چه قصدی دارید؟».